کارکرد سیاسی و اجتماعی عزاداری در دوره پهلوی اول
یکی از دوره های مهم تاریخی ایران در دوران معاصر دوره حکومت رضاشاه پهلوی است. در این بازه تاریخی ویژگی های گوناگونی از جمله استبداد شدید، تسلط یکجانبه و کامل استعماری انگلیس بر ایران، مدرنیزاسیون، سکولاریسم، غرب زدگی و هجمه به اصول و شعایر اسلامی و شیعی قابل شمارش است. در این میان محافل عزاداری حسینی به سبب ماهیت خویش که قبلًا به آن اشاره کردیم، مأمنی برای تقابل با این سیایت ها قرار می گرفت که البتّه در هر مورد شدّت یا ضعفی داشت. کلید واژگان: عزاداری، شیعه، امام حسین (علیه السلام)، کارکرد، پهلوی اوّل
مکتب حسینی در تاریخ ایران
مذهب تشیع در طول تاریخ اسلام به خصوص پس از دوران صفویه تأثیرات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوانی درجهان اسلام داشته است. یکی از علل ماندگاری وگسترش روز افزون این مذهب، مکتب عاشورای امام حسین (علیه السلام) است.مکتب حسینی برای خود دارای فرهنگی جامع و کامل و عصاره مذهبتشیع است. در طول تاریخ این مکتب والا بر پایه سوگواریو عزاداری در دو وجهه عاطفی و شوری و وجهه فکری و شعوری پایدار مانده و تداوم یافته است. در واقع، عزاداری و سوگواری دربردارنده و منتقل کننده فرهنگ عاشورا بوده است.
دوره تاریخی مورد نظر ما، یعنی دوره رضاخان پهلوی، جنبه های بارزی دارد که می تواند با فرهنگ عاشورا و مکتب حسینی درتعامل مثبت یا منفی قرار بگیرد. برخی از این جنبه ها عبارتند از: استبداد، استعمار، تفکر سکولاریستی، تفکر مدرنیستی، تفکرضد آموزه های دینی و مکتبی (در نیمه دوم سلطنت رضاخانی). کارکردها، تقابلات و تعاملات، تأثیرات و تأثرات و موارد بیان شده به عنوان چهره بارز فکری، اجتماعی و سیاسی دوران پهلوی اول با مکتب حسینی در جامعه شیعی آن زمان ایران، می تواند در قالب مجالس و محافل عزاداری، مورد پیگیری، تحقیق و بررسی قرار گیرد. در واقع، با بررسی این مجالس، تأثیرات وکارکردهای گوناگون آن ها در دوره رضا شاه و نوع تعاملشان با تفکر و عملکرد اجتماعی و سیاسی مورد نظر طبقه حاکمه و برنامه ریز آندوره مشخص خواهد شد.
رضا خان در ابتدا خود را طرفدار سرسخت فرهنگ عاشورا نشان می داد، ولی پس از سلطنت خود به آرامی با ظهور تفکرسکولاریستی و ضد دینی خود، به ویژه از سال 1314، پس از بازگشت از ترکیه به مخالفت با عزاداریها پرداخت؛ ولی جامعه مذهبی ایران و خطبا و روحانیون با برگزاری عزاداری مخفی و علنی به مخالفت با اهداف مدرنیزاسیون رضاشاهی پرداختند. این عزاداری ها بازتاب گسترده اجتماعی و سیاسی بر جامعه ایران داشت و رژیم پهلوی را در تصمیم سازی های سیاسی و اجتماعی خود تحت تأثیر قرار داد.
در این مقاله، کارکردهای سیاسی و اجتماعی برگزاری مراسم عزاداری در این دوره تبیین شده و نقش عزاداری هادر نوع تصمیم سازی های رژیم پهلوی مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. اما در ابتدا نگاهی گذرا به تعامل دوگانه ای که رضاشاه پیش و پس از تحکیم پایه های سلطنتش نسبت به سنت عزاداری و مراسم سوگواری حسینی داشت، می نماییم.
عزاداری در دوران پهلوی اول
عزاداری حسینی در دوران رضاشاه را می بایست در دو بازه زمانی مجزّا مورد بررسی قرار داد. یکی دورهی پیش از شروع ممنوعیت و محدودیت در عزاداری ها که قبل از تحکیم پایه های قدرت رضاشاهی و مبدل شدن او به یک مستبد کامل بود و دوم، دوره پس از ایجاد ممنوعیت ها و محدودیت ها.1- پیش از ممنوعیت عزاداری:
قبل از کودتای 1299 و ظهور رضاشاه در عالم قدرت و سیاست، مراسم عزاداری حسینی در ایران دارای فراز و نشیب بود. این مراسم و محافل که پس از مشروطه دوم دچار رکود گردیده بود، در سالهای پایانی حکومت احمدشاه قاجار و پیش از کودتای رضاخانی دوباره رونقی یافته بود. آیت الله حسین بدلا، که خود در سال 1291 ه.ش در تهران به دنیا آمده، در خاطرات خویش در این باره می گوید:"در دوره ناصری، حکومت به برپایی مجالس عزاداری اهتمام ویژه ای داشت. بعد از مشروطه دوم از رونق اولیه عزاداری کاسته شد، اما احمدشاه تا حد زیادی سعی می کرد وضعیت سابق را زنده کند؛ به همین منظور، شخصاً در مراسم عزاداری شرکت می کرد و دولتمردان را نیز به شرکت در آن مراسم تشویق می نمود." (بدلا، بی تا: ص 16-17)
بر همین اساس رضاخان نیز که با کودتای 1299 به فضای سیاسی کشور راه یافته بود همین رویه را در پیش گرفت تا بتواند نظر مردم و علمای شیعه را به عنوان فردی معتقد و دلباخته مکتب تشیع و آرمان های حسینی به خود معطوف دارد و زمینه های تثبیت پایه های قدرتش را فراهم آورد. در این دوره، هم مردم شیعی ایران و هم خود رضاشاه و دستگاه حکومتی به برگزاری هر چه باشکوه تر سنّت عزاداری حسینی و مجالس و مراسم سوگواری سیدالشهدا (علیه السلام) اهتمام فراوانی داشتند.
از سال 1300 تا قبل از ایجاد محدودیت ها و ممنوعیت ها در امر مجالس عزاداری، در تکیه دولت و در حضور شاه و درباریان و همچنین در ادارات دولتی و نظامی و حتی در مجلس شورای ملی محافل روضه خوانی برپا می گشت. در این زمان تکیه قزاقخانه به واسطه شخص رضاخان از مراکز مهم عزاداری و روضه خوانی شده بود.
آیت الله بدلا در مصاحبه ای درباره شرکت خود رضاخان در مراسم عزاداری و سوگواری امام حسین (علیه السلام) در ابتدای کارش اینگونه می گوید:
"رضاخان اول به رضاخان رئیس دیویز معروف بود، یعنی رئیس تعدادی از سربازان که کمتر از ده هزار نفر قشون بودند... آقا سیدکمال الدین بهبهانی برادر آقا سید عبدالله بهبهانی مؤسس مشروطیت بود... روضه مفصلی داشت که همه سران مملکت هم می آمدند و در خانه ایشان هم رفت و آمد داشتم. به من خبر دادند امشب دسته قزاقها می آیند روضه سیدکمال الدین .... گفتند دسته بدجوری منظم و مرتب و مستقیم است. یک مو نمی زند. اینجور رضاخان قدرت دارد که دسته را منظم کرده است. شب شام غریبان هم شمع ها در یک خط مستقیم قرار داشت ... تا شاه نشده بود خوب این برنامه ها را منظم نگه می داشت. مثلاً روضه برقرار می کرد در قزاقخانه ... منبری های درجه اول هم دعوت می کرد و از همه محلات ودسته جات برای عزاداری می رفتند قزاقخانه. این اندازه برای روضه و عزاداری فعالیت داشت."(مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1388: ج 2، ص 13-12)
رضاخان به زیرکی در ابتدای قدرتنمایی اش در مجالس عزاداری ای شرکت می کرد که منتسب به روحانیت برجسته تهران و مرتبط با عناصر شناخته شده مشروطیت باشد تا به خوبی خود را دین مدار و مشروطه دوست نشان دهد.
در دوران وزارت جنگ نیز رضاخان سردار سپه از این دسته برنامه ها به صورت مفصل برگزار می نمود. در سال 1300 ه. ش،"از روز دوم محرم 1340 قمری در تکیه قزاقخانه .... شروع به روضه خوانی و عزاداری و ذکر مصیبت خامس آل عبا گردید. دسته بندهای سینه زن و سنگ زن محلی و صنفی که به آنجا می رفتند، از طرف وزیر جنگ (سردار سپه) نسبت به آن ها تحبیب و به هر یک از سران و مؤسسین آن یک طاقه شال داده می شد و پذیرایی گرمی به عمل می آمد و وزیر جنگ برای آنکه در تمام طبقات نفوذ کرده باشد، بدون استثناء تمام ذاکرین و روضه خوان ها را برای اقامهی ذکر مصیبیت دعوت کرده بود. پس از اتمام روضه به هر یک مبلغی پول می داد... از همه این ها مهمتر اینکه روز دهم محرم (روز قتل) دسته قزاقها با یک هیئت و نظم و تشکیلات مخصوصی به بازار آمده و چند دسته موزیک در حالی که آهنگ نوا و عزا می نواختند، اسب و یدک همراه داشتد وخود سردار سپه نیز در حالی که سر خود را برهنه کرده بود و کاه روی سر خود می پاشید در جلوی دسته دیده می شد... دسته ای ازقزاقها هم به سر و صورت خود گل و لجن زده، عزاداری می کردند.... همچنین شب یازدهم قزاقها شام غریبان گرفته بودند و خود سردار سپه سر و پا برهنه، شمع به دست گرفته با آنها همراه بود. قزاقها به مسجد جامع تهران و مسجد شیخ عبدالحسین که از بزرگترین مجالس روضهی آن روز بود، آمدند و یک دور، دور مسجد گردش کردند." (مکی، 1363: ج 1، ص 450-452)
مجلس روضه قزاقخانه و نظامیان آن قدر اهمیت یافته بود که احمدشاه، هم به واسطه این اهمیت و هم به واسطه ترس و ملاحظه سردار سپه در ایام محرم در آن شرکت می جست. (دولت آبادی، 1371: ج 4، ص 299)
با رسیدن به رئیس الوزرائی، رضاخان دیگر مانند قبل در دسته ها شرکت نمی کرد، اما باز از مراسم عزاداری ائمه (علیهم السلام) حمایت کرده و خود در آن ها حضور می یافت. در آخرین سال رئیس الوزرائی و وزارت جنگ رضاخان نیز که در نهایت به سلطنتش انجامید، او از به راه انداختن دسته های عزاداری نظامیان چشم نپوشید. قهرمان میرزا عین السلطنه در ذیل خاطراتش از ایام محرم سال 1344 ه. ق، برابر با 1304 شمسی می نویسد:
"شنبه دهم، امروز عاشورا بود. من فقط جلوی بازار خودمان ایستاده تماشای دستجات را می کردم. همه خبرها همین جاست. دسته نظامیان گذشت؛ خیلی مبکی و با شکوه؛ اول کتل و یدک و سواره نیزه دار، بعد موزیک و شاگردان مدرسه نظام، بعد پیاده نظام توپخانه، سواره همه سرهای باز، بعضی دسته جات لخت، صاحب منصبان سربرهنه جلو، بعد اصناف متعلق به نظام از قبیل خباز، کفاش، خیاط، دو ذوالجناح هم داشتند. یکی ترکها، یکی فارس ها. ترک و فارس هم جدا بود. آن ها فارسی و این ها ترکی نوحه سرایی می کردند. واقعا رقّت آور بود. در حقیقت از دیشب الی یک ساعت بعدازظهر، بلافاصله از اینجا دسته جات سینه زن گذشت... از شب هم دسته جات شب غریب شروع می شود تا صبح." (عین السلطنه، 1374: ج 8، ص 7307)
این حمایت ها و توجهات مقامات عالی رتبه دولتی به مراسم سوگواری حسینی موجب گسترش و شکوه این مجالس در تهران گشت. بر طبق آمار نظمیه تهران در سال 1304 ه.ش، روز هفتم محرم 48 مجلس روضه و در روز تاسوعا 53 مجلس برگزار گشته بود. گذشته از مراسم محرم و صفر مجالس روضه دیگری نیز در ماه های دیگر سال برپامی شد. (منظور الاجداد،1380: ص 168)
2- پس از محدودیت و ممنوعیت عزاداری:
رضاشاه که تا پیش از سلطنت خود را سینه چاک دین و شعائر دینی و ارادتمند ائمه (علیهم السلام) نشان داده و در ایام سوگواری حسینی (علیه السلام) از خود سنگ تمام می گذاشت، پس از رسیدن به سلطنت و تحکیم پایه های قدرتش تغییر رویه داده و به محدودیت و در نهایت ممنوعیت سوگواری و عزاداری حسینی اقدام نمود. این مسأله موجب گشت که آیین ها و مراسم عزاداری چند سالی به اجرا در نیامده و تنها روضه های پنهانی و مخفیانه برپا گردد.رضاشاه در اولین اقدام مستقیمی که پس از رسیدن به سلطنت برای کاستن از شکوه و به نوعی محدودیت سوگواری حسینی انجام داد این بود که "محل روضه قزاقخانه را به تکیه دولت منتقل نمود و از شکوه و جلال و مدت آن کاست و پس از چند سال به کلّی متروک گردانید." (مکی، 1363: ج 2، ص 19)
اولین مراسمی که به طور رسمی و دستوری ممنوع شد، رسم تعزیه و شبیه خوانی، قمه زنی و زنجیر زنی [از جمله زنجیرهای تیغ دار] بود. (آپتون،1359: ص 182) قمه زنی طی دستوری در سال 1308 ممنوع گشت. (کاتم، 1371: ص 222)
رضاشاه به دو دلیل این مراسم را قدغن اعلام کرد. یکی مخالفت برخی از این مراسم با اصول بهداشتی و دیگری به دلیل خرافه دانستن آنها.
رضاشاه به زیرکی از مسأله ای شروع کرده بود که اولًا، در آن مراسم به واقع اوهام و خرافاتی رسوخ کرده، مورد تأیید هیچ قوه عاقله ای نبود. ثانیاً، مراجع و روحانیون شیعه و به تبع آن اکثریت مردم چندان دلبستگی به اینگونه رسوم نداشتند و بعضًا مراجع، برخی از این امور را ناپسند می شمردند. در نتیجه رضاشاه با ممنوعیت چنین مراسمی در تقابل با مراجع، روحانیت و اکثریت مردم قرار نمی گرفت.
اما پهلوی این قدم را برای اصلاح و پیرایش مجالس و مراسم عزاداری حسینی (علیه السلام) از اوهام و خرافات برنداشت، بلکه این اقدام برای سنجیدن عکسی العملها صورت پذیرفت تا کم کم قدم نهائی، یعنی محو کامل سوگواری و عزادری سید الشهدا (علیه السلام) برداشته شود تا هدف اصلی یعنی خالی شدن ذهن ها و قلب ها از فرهنگ پویای حسینی تحقق پذیرد.
مراسم مذکور تا سال 1310، ممنوع اعلام شد. آکی ئوکازاما، بانوی جهانگرد ژاپنی که بین سالهای 1308 تا 1311 به ایران آمده بود، پس ازشرحی از تعزیه در ایران که قبلًا وصفش را شنیده و خوانده بود، اظهار می دارد:
"من از بخت بد نتوانستم در اقامتم در ایران این تعزیه را، که حال و هوای هزارو یکشب دارد، ببینم. امروز تکیه دولت دیگر وجود ندارد و نشنیده ام که شاه (کنونی) به دیدن این تعزیه رفته باشد." (کازاما،1380: ص 209)
مرحله بعدی محدودیت و ممنوعیت، در دسته جات عزاداری اتفاق افتاد. رضاشاه ابتدا در این امر محدودیت هایی ایجاد کرد. مریت هاکس در ذیل خاطراتش از سال 1311، می نویسد: " در بیشتر شهرها تردّد دسته ها محدود به نواحی خاصی در شهر می شد، مانند بازارها و میدان هایی که چند طرف آنرا بسته بودند و مذهبی ها مجبور بودند به دور آن حرکت کنند. فرمانداری بسیار روشن فکر تصور می کرد محدود کردن دسته ها به نقاط نسبتًا خلوت، ازشکوه و عظمت شهدا خواهد کاست. ... برخی تصور می کنند و بعضی امیدوارند که رسم دسته راه انداختن کم کم به طور کامل از بین برود." (هاکس، 1368: ص 191)
بلاخره تا سال 1314 ه.ش، دسته جات عزاداری نیز ممنوع گردید و بقیه اقسام ممنوعیت نیز با سختگیری کامل مواجه شد. از این به بعد، تنها روضه در مساجد، تکایا، اماکن عمومی و خانه ها مجاز بود. بهانه رضاشاه در منع دسته جات این بود که اینها خرافات و اوهام است و از تمدّن و مظاهر تمدّن به دور است.
سر لشکر ضرغامی فرمانده ارتش از قول رضاشاه، در اسفند ماه سال 1314، فرمانی به این صورت صادر کرد:
"از روضه خوانی نبایستی ممانعت شود... ولی سینه زنی و دسته سازی های سابق که مخالف شئون عزاداری می باشد به کلّی ممنوع است." (وزارت اطلاعات، 1378: ص 316)
بعد از منع رسمی دسته جات نیز به امر ملوکانه به جایگزینی آن، دسته هایی در ماه محرم به راه انداختند تا نه تنها شکوه وخاطره دسته جات حسینی از اذهان پاک شود بلکه سوگواری حسینی را نیز به تمسخر گرفته، اثری از آن باقی نگذارند.
"از سال 1315 و شانزده در ماه محرم از طرف دولت از سران اصناف و بنگاهها اجبارًا خواسته می شد که کارناوال [کاروان شادی] به راه بیاندازند و سال 1319 روز کارناوال مصادف با دهه اول ماه محرم (عاشورا) بود و شب قتل کارناوال مفصلی در روز تولد رضاشاه به راه انداختند که در کامیونها عده ای عمله طرب و فواحش را جمع کرده بودند که در کامیونها به پایکوبی و رقص می پرداختند. این عمل در نظر مردم بسیار سوء اثر داشت."(مکی،1363: ج 1، ص 453)
پس از طی این مراحل، رضاشاه هدف اصلی و نهایی خویش را پیاده کرد و آن منع روضه و روضه خوانی و جلسات سوگواری و عزاداری سید الشهدا (علیه السلام) بود. البته این کار با ترس و وحشت انجام شد، چون این امر به معنای مقابله کامل با اسلام و مکتب تشیع و قرار گرفتن در مقابل احساسات عمیق مردم شیعه ایران بود که در طی صدها سال این عواطف مذهبی را در تمام روح و جان خویش رسوخ داده بودند و از همه چیز خود برای برپایی و پایدار ماندن آن گذشته بودند؛ لذا "اقدام رژیم در ضدیت با عزاداری محرم آن چنان بود که از واکنش مذهبی مردم بیم داشت و در بدو امر شاید در برخی نقاط حساس، از علنی کردن آن وحشت می کرد، لذا گفته شده که این اقدامات با متانت صورت گیرد." (سازمان اسناد ملی، 1371: ص 253)
سرانجام تا سال 1316، مراسم روضه خوانی نیز مانند دیگر مراسم عزاداری حسینی (علیه السلام) ممنوع شد. در یکی از این فرامین و بخشنامه ها که از سوی وزارت داخله برای شهربانی یزد در اسفند 1316 صادر شده، چنین آمده است:
" به طوری که مذاکره شده واستحضار دارند، موضوع کشف حجاب و جلوگیری از زنهایی که با چادر نماز و غیره وارد کوچه ها می شوند و همین طور تقلیل عمده معممین و منسوخ نمودن روضه خوانی، حتی در خانه ها از وظایف اولیه بوده و مخصوصًا مأمورین دولت وظیفه دار هستند که موهومات را از سر مردم خارج و آنها را به اجرای تمدن امروز آشنا سازند. امر است که با جدیت کامل اوامر دولت عملی شده و در سال 1317 بتوان گزارش جامعی از اصلاح وضعیت یزد به مرکز تقدیم داشت." (همان: ص 317)
کارکرد سیاسی و اجتماعی عزاداری
امام حسین (علیه السلام) با قیام خویش، شاخصی تأثیرگذار و روشن در چشم انداز دیدگان ظلم ستیزان و آزادگان و دلدادگان دین و توحید قرار داد و هراسی برای مستبدان، ظالمان و دین ستیزان گشت و این چراغ با سفارش حکیمانه ائمه اطهار (علیهم السلام) در برپایی همیشگی عزاداری در سوگ امام حسین (علیه السلام) و قیام و مصائب ایشان، در تاریخ پایدار ماند. از همین منظر فرهنگ حسینی که مبارزه با ظلم و استبداد و ذلت و مقابله با فرهنگ ضد اسلامی را ترویج می نماید، در بستر مجالس و محافل سوگواری حسینی رشد یافت. در این راستا حکومت هایی که به واقع ارتباط و سنخیتی با مکتب و فرهنگ شیعی و حسینی نداشتند، با داعیه شیعی گری و حمایت از مکتب تشیع سعی می نمودند از این محافل بسیار عاطفی و تأثیرگذار، برای جلب توجه عامه جامعه شیعی و روحانیت شیعی به سوی خویش و کسب یا توسعه قدرتشان استفاده ابزاری کنند؛ اما به مرور زمان تضاد شخصیت واقعی و سیاست های حکومتی، اجتماعی و فرهنگی آنان با فرهنگ حسینی آشکار می گشت. رضاخان و حکومت و سیاست های رضاخانی را از این نمونه حکومت ها باید دانست. از همین منظر، برای سنّت عزاداری حسینی و محافل سوگواری سیدالشهدا (علیه السلام) در دوره مورد نظر کارکردهای سیاسی و اجتماعی مختلفی را می توان برشمرد.1- نقش مجالس عزاداری درتخریب مشروعیت رضاشاه
رضا شاه با کمک اربابان انگلیسی اش دریافته بود که برای پیمودن مناصب سیاسی تا رسیدن به سلطنت و تحکیم پایه های قدرتش، باید دو رکن اساسی را با خود همراه سازد: 1- روحانیت. 2- مردم.پس از مشروطه و با شروع مجلس دوم، مذهب و روحانیت به واسطه روی کارآمدن غربگرایان و نفوذ آنان در ارکان مختلف فرهنگی و سیاسی مورد بی مهری قرار گرفته و به انزوا رفته بود. رضاشاه نیز از این فرصت به خوبی بهره برد و با تکیه به مذهب و نزدیکی به روحانیت، توانست خود را فردی دین مدار نشان داده و زمینه های گذار از قاجاریه و به سلطنت نشستن خویش را فراهم آورد.
از جمله شعائر مذهبی که در جامعه شیعی ایران برای مردم و روحانیت بسیار حائز اهمیت است، مجالس سوگواری ائمه اطهار و به طور خاص مجالس عزاداری حسینی است که رضاخان با حمایت، راه اندازی و شرکت آشکار و فعّال در اینگونه مجالس، خود را فردی مذهبی و علاقمند به شعائر دینی نشان داده و توانست اکثریت مردم و روحانیت را برای تحکیم پایه های مذهبی قدرتش با خود همراه سازد و یا حداقل از ممانعت آن ها جلوگیری به عمل آورد.
به واقع "هنگامی که رضاشاه قدرت می گرفت، مقامات برجسته مذهبی مانعی بر سر راه او ایجاد نکردند. این موضوع تا حدی ناشی از سرخوردگی آن ها از مشروطه و تا حدی ناشی از اثرات گمراه کننده شرکت مداوم و آشکار رضاشاه در مراسم مذهبی قبل از تحکیم قدرتش بود." (کمبریج، 1371: ص 278- 279)
حسن اعظام قدسی که از رجال همین دوره است، پس از شرح مجلس عزاداری حسینی که توسط رضاخان و قزاقان برپاشده بود، می نویسد:
"پر واضح است که مشاهده این حال در مردم خوش باور خالی از تأثیر نبود و شخص وزیر جنگ از این پس بین عامه مردم، یک شخص مذهبی و مخصوصًا پایبند به عزاداری که ایرانیان خیلی به آن علاقه مند می باشند معرفی شده... بعضی از وعاظ و روضه خان ها روی منبر از او تعریف و او را دعا می کردند."(اعظام قدسی، 1379: ج 2، ص 52)
اما اقدامات رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت از جمله محدودیت و منع مراسم عزاداری حسینی نشان داد که او دلبسته به مذهب، شعائر شیعی و روحانیت نیست و همین مسأله مشروعیت او و حکومتش را زیر سؤال می برد. به واقع هجمه به سنّت سوگواری حسینی این حقیقت را به اثبات رساند که کسی که "در تظاهرات مذهبی راه افراط را در پیش گرفته و در مراسم عزاداری و سینه زنی مشارکت و گل به سروروی خود می مالید واگر منعش نمی کردند حاضر بود قمه هم بزند، ... به واقع پایبند عقاید مذهبی هم نبود." (دلدم، 1370: ص 212)
2- مقابله مجالس عزاداری با عملکرد و سیاست های رضاشاهی
پهلوی اول پس از رسیدن به سلطنت و تحکیم پایه های قدرتش، به واسطه استبداد و اعمال سیاست های ظالمانه و ضد اسلامی و ضد شیعی اش، خود را در مقابل آرمان ها و اصول مکتب تشیع و جامعه شیعی ایران قرار داد. در این میان محافل و مجالس عزاداری حسینی به عنوان بستری برای انتقال فرهنگ حسینی که عصاره آرمان ها و اصول مکتب تشیع است، برای مقابله با حکومت استبدادی رضاشاهی نقش مؤثر و بارزی ایفا می نمود.مجالس عزاداری حسینی به واسطه ماهیت خویش، آموزه های عدالت طلبی، مبارزه با ظلم، آزادگی، عزت، شرافت، دین مداری و حفظ شعائر دینی، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح طلبی و رفع فساد را همیشه در برابر دیدگان شیعیان و آزادگان قرار می داده است. این مجالس به سبب همین ظرفیت، برای کسانی که در جبهه مقابل این آموزه ها قرار گرفته اند، خطرآفرین بوده است. در دوره رضاشاه نیز روحانیون و مردم شیعی ایران، از این محافل تحرک بخش حسینی برای مقابله با برخی سیاست های ظالمانه و ضد مذهبی بهره می بردند؛ لذا از جمله عوامل محدودیت و ممنوعیت مراسم و مجالس عزاداری و سوگواری حسینی را در این دوره، همین مسأله باید دانست. برای روشن تر شدن و مستدل شدن این بحث، با توجه به اسناد و منابع تاریخی، سیری در مخالفت ها، اعتراضات و قیام هایی که با تکیه بر مجالس روضه و عزای حسینی و به سبب سیاست ها و عملکردهای پهلوی اول در این دوره رخ داده، می نماییم.
پس از کودتای 1299 شمسی، به دست رضاخان حکومت نظامی در تهران ایجاد شد تا از آشوب های احتمالی جلوگیری شود. مجلسیان برای شکست حکومت نظامی به سردار سپه فشار می آوردند. دولت آبادی معتقد است که در این میان "به عنوان بروز کرامت از امامزاده و حتی از سقاخانه ها، روضه خوانی ها در سر گذرها با فریاد و فغان های بسیار برپا می شود." و در تشریح دلیل این تجمعات و سوگواری ها، از یک طرف آن را بر ضد نظامیان و حکومت نظامیشان می داند و از سوی دیگر آن را ساخته و پرداختهی کودتاچیان و نظامیان می داند تا مجلس شورای ملی را به لزوم برقرار بودن حکومت نظامی مجاب کند. (دولت آبادی، 1371: ج 4، ص 265-264)
در سال 1304 ه.ش در دوران ریاست وزرایی رضاخان، برخی روضه خوان ها در بالای منبر از رفتار مأمورین مالیه با مردم گله می کنند که گزارش آن در مجلس پنجم منعکس می شود. (مشروح مذاکرات مجلس ملی، بی تا: ص 207)
یکی از سیاست هایی که رضاشاه به اجرا گذارد، قانون متحدالشکل کردن لباس مردان بود. بر طبق این قانون، روحانیون نیز به جز عده ای خاص، باید خلع لباس می شدند. مجالس عزاداری که محل خوبی برای پیوند روحانیت و مردم بود، یکی از مکان های اعتراض به این سیاست قرار گرفت؛ هر چند این مخالفت ها به صورت محدود بود.
حاکم طبس در گزارشی که برای والی خراسان و سیستان در سال 1308 ارائه می دهد، پس از تشریح روند پیشرفت این قانون در طبس می نویسد:
"مگر یک عده قلیلی من جمله شیح حسن خان روضه خوان، نظر به مقاصد شخصی خود مفاد قانون و نظامنامه مزبور را منظور و معمول نداشته، با عمامه و عبا رفت و آمد می نماید و به علاوه در مجالس و محافل مردم را اغو و اغفال نموده، اذهان اهالی را که حسن استقبال تلقی کرده منصرف و منحرف می دارد." (منظور الاجداد، 1380: ص 158-157)
از نطنز اصفهان، عده ای از سادات آنجا پس از تعریف و تمجید از لباس متحدالشکل، به عنوان انتقاد از برخی از همشهریان خود، در سال 1307 به وزارت معارف و اوقاف اینگونه می نویسند:
"ما امضاکنندگان ذیل که اغلب سادات و ارثاً به ارث عمامه و عبا داشته ایم، برای عوض کردن لباس خود فوراً امر دولت علّیه را اطاعت کردیم و لیکن حاج سید نعمت الله نطنزی که هم روضه خوان و هم مدیر مدرسه دولتی قصبه نطنز است و حاج ملا محمود و سید ابراهیم آقا که معلمین آن مدرسه هستند ... این امر دولت را اعتنایی نکردند. گذشته از این به آن کسانی که لباس هایشان را عوض کرده اند به نظر پستی و کوچکی نگاه می کنند و حاج سید نعمت الله مزبور در سر منبر طعن و لعن می کند." (همان: ص 206)
یکی از دلایلی که رضاشاه به بهانه متحدالشکل کردن لباس مردان به خلع لباس عده کثیری از روحانیون دست زد، کاستن از محبوبیت و وجهه آنان در میان مردم بود. در این میان، مجالس روضه که به واقع پیوند عاطفی و فکری میان مردم و روحانیت ایجاد می نمود، این امر را خنثی می کرد. حجت الاسلام فلسفی که خود از شاهدان و واعظان معروف آن دوره بود، در یکی از خاطرات خویش در این باره چنین بیان می دارند که:
"در آن زمان منبری هایی که خلع لباس شدند زیاد بودند. یکی از آن ها سیدی شیرازی به نام "آقا نور" بود. عمامه او را برداشتند، ولی او با سر برهنه به مجالس روضه خوانی و مجالس زنانه هفتگی و ماهانه می رفت. مستمعین هم قبل از این که برای امام حسین (علیه السلام) گریه کنند، برای او گریه می کردند و خود این معنی موجب محبوبیت بیشتر او شده بود." (فلسفی، 1376: ص 93)
حسین فردوست نیز که از شاهدان آن دوره است، می نویسد:
"زمانی که رضاشاه به اجبار روحانیون را خلع لباس می کرد، احترام و محبوبیت آن ها در نزد مردم افزایش می یافت و مردم بیشتر به حضور آنان می رفتند و در مجالس علما و روضه خوانی در منازلشان شرکت می کردند."(فردوست، 1369: ج 1، ص 481)
بلاخره انتقاد از قانون متحدالشکل کردن لباس در منابر و مجالس روضه و وعظ، رژیم را آن قدر به هراس انداخت که از طرف وزارت داخله در سال 1314 بخشنامه ای به صورت ذیل صادر شد:
"در صورتی که از طرف علما یا وعاظ راجع به تغییر کلاه، مخالفت یا اظهارات زننده بشود، اجازه دارید بدون مراجعه به مرکز، آن را توسط نظمیه تبعید نمایید." (منظورالاجداد، 1380: ص 10)
در قیام هایی که در این دوره برای محدود کردن و مقابله با استبداد رضاشاهی و سیاست های او شکل گرفت، نقش فرهنگ و مضامین عاشورایی و عزاداری حسینی را در برپایی و تقویت این حرکت های سیاسی و اجتماعی می توان به خوبی دید.
یکی از قیام هایی که در زمان سلطنت رضاشاه علیه او انجام گرفت، قیام حاج آقا نور الله اصفهانی ضد قانون نظام اجباری بود که به مهاجرت او وعده زیادی از علما به قم منتهی شد. در نهایت در دی ماه 1306، قبل از این که قیام نتیجه خاصی بگیرد، حاج آقا نور الله به طرز مشکوکی رحلت می کند و قیام بی اثر می ماند.
پس از این قیام و رحلت آیت الله نورالله اصفهانی، رژیم سعی نمود که این قضیه را با سکوت کامل سپری کند، اما مریدان حاج آقا نورالله و مردم شیعی ایران، با توجه به شکوه آفرینی و تأثیرگذاری فکری و عاطفی مجالس عزاداری و سوگواری حسینی، در پاسداشت این عالم مجاهد در شهرهای مختلف، علم و بیرق به راه انداخته و مجلس سینه زنی و روضه و عزاداری برپا نمودند. در اصفهان هم مراسم روضه خوانی با شکوهی در منزل حاج آقا نورالله اصفهانی برپا گردید. (امینی، 1382: ص 189-188) به واقع این حرکت، ارتباطی فکری و عاطفی بین قیام حسینی و قیام این روحانی شجاع در اذهان جامعه شیعی برقرار کرده و حکومت و دستگاه پهلوی را در سوی اهل باطل جای می داد که این مسأله برای بقا و استحکام رژیم خطرساز بود.
از جمله قیام های مهم دیگر که در این دوره برای اعتراض به تبعید مرجع شیعی آیت الله حسین قمی و نیز اعتراض به کشف حجاب رضاخانی صورت پذیرفت قیام مسجد گوهرشاد است که در آن، مجالس روضه و مفاهیم عاشورایی و فرهنگ حسینی، به سبب اینکه مردم شیعی را به سوی حفظ اسلام و ارزش های اسلامی و دفاع از حریم روحانیت شیعی سوق می دهد، نقشی تهییج کننده و تحریک کننده داشت.
سیدرضا مشهور به کلبی که اهل روستای کندکوشه از دهات نزدیک مشهد بود، از جلسه روضه ای که در خانه یکی از اهالی برگزار بود، استفاده کرده و با تشریح اوضاع در مسجد گوهرشاد عده ای را همراه خود کرده و به جمع قیام کنندگان در مسجد می پیوندند. (داوود قاسم پور، 1386: ص 235)
در روزهای قیام، بهلول سخنرانی ها و منبرهای گوناگونی داشت و در آن ها از روضه و مضامین عاشورایی برای تهییج مردم استفاده می نمود. حاج غلامعلی نخعی کفشدار مسجد گوهرشاد در زمان قیام، در مصاحبه ای در این باره اینگونه می گوید:
"بهلول قضایای شب عاشورا را تعریف می کرد و می گفت سیدالشهدا شب عاشورا عبا را کشید روی صورتش و گفت هر کس اینجا بماند فردا کشته می شود. هر کس می خواهد برود و اینجا از غنیمت چیزی خبری نیست، فقط کشته شدن است. من هم دارم می گویم هر کس که می خواهد برود، برود. (بهلول هم عبایش را کشید روی صورتش) اینجا هم می خواهند مرا بکشند ..... مردم از پایین منبر همه فریاد می زدند، خیر خیر ما جایی نمی رویم، همینجا هستیم." (واحد، 1361: ص 87)
آیت الله بهلول برای این که به سیاست کشف حجاب اعتراض کند، در یکی از منابرش در مسجد گوهرشاد با ذکر اینکه کسانی که می گویند از حضرت زینب (سلام الله علیها) مقنعه برداشتند، این حرف را درست کرده اند، به این سیاست ضد دینی رضاشاه حمله می کند و زنان را به حفظ حجابشان با الگوبرداری از حضرت زینب (سلام الله علیها) ترغیب می کند. (همان: ص 178)
پس از این قیام که به صورت وحشیانه ای سرکوب شد و عده ای بسیاری به شهادت رسیدند، استبداد رضاخانی بیشتر گشت. کشف حجاب قانونی شد و با زور سرنیزه در همه جا چادر را از سر زنان می کشیدند. فشار به روحانیت بیشتر شده و خلع لباس با تحکم افزون تری انجام گرفت و مجالس روضه و سوگواری حسینی با محدودیت و ممنوعیت افزون تری روبرو گردید. از همین زمان نیز به سبب افزایش اختناق، قیام خاصی از سوی روحانیت و مردم صورت نگرفت. البته اعتراضات و انتقادات به سیاست های ضد دینی رضاشاه در گوشه و کنار کماکان ادامه داشت. سلطان الواعظین از وعاظ معروف آن دوره، در یکی از جلسات روضه و وعظ خود در کرمان، به کشتار مسجد گوهرشاد انتقاد می کند. در گزارشی که در این باره از کرمان به تهران مخابره شده، این گونه آمده است:
"مشارالیه در چند جلسه منبر وعظ خود موضوع تیرباران شدن گنبد حضرت رضا (علیه السلام) از طرف روس ها را مطرح و راجع به واقعات اخیر خراسان گوشه و کنایه هایی زده است."(وزارت اطلاعات، 1378: ص 75)
این موضوع به عرض رضاشاه رسیده و او گفته بود: "چنان که حضوراَ هم دستور داده اند موضوع وعظ و مسجد و ... آن باید موقوف شود و به چه مناسبت او را گذاشته اند تا حال در آن جا راحت بماند. این وضعیت که دائما با گریه و توسل به اموات مقاصد می خواهند، ملیت نمی شود. باید به کلی عوض شود."(همان)
این جوابیه رضاشاه نشان می دهد که مجالس گریه و توسل به ائمه (علیهم السلام) و به خصوص امام حسین (علیه السلام) چه قدرتی در مخالفت با اقدامات و سیاست های رضاشاهی داشته و تا چه حدی رضاشاه از این مجالس تنفّر داشته و در پی تغییر اساسی یا سرکوب آن ها بوده است.
3- نقش مجالس عزاداری در تقویت نهاد روحانیت
یکی از کارکردهای مهم سیاسی و اجتماعی محافل سوگواری حسینی، تقویت روحانیت و مرجعیت شیعی است. روحانیت شیعه در طول تاریخ همواره مستقل از دربار سلاطین و حکومت ها بوده تا دستشان در سیاست ها و عملکرد های ظالمانه و غیر دینی آنها آلوده نگردد و به این صورت به عنوان نهادی مستقل، اقتدار خویش را نگاه داشته اند. این اقتدار وقتی افزون گشت که با فعالیت های آیت الله وحید بهبهانی در آستانه روی کار آمدن قاجار، روحانیت اصولی، حاکم بر حوزه های علمیه شیعه گردید. خصوصیت اصولیین این است که به مراجع و علما به عنوان نائبان امام عصر (علیه السلام) می نگردند و در زمان غیبت، ایشان را از طرف امام عصر (علیه السلام) دارای حق مرجعیت، افتاء و مداخله در امور سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه شیعی می دانند؛ حتی اگر در این مداخله در تقابل با سلاطین و درباریان و حاکمان قرارگیرند.
به واقع مراجع و علما و روحانیون اصولی شیعه، به واسطه اینکه تمام حکومت ها به جز حکومت هایی که مأذون از امام عصر (علیه السلام) باشد را مستند به شرع نمی دانند، هیچ گاه حامی و پیرو محض آنان نبوده و تنها در سیاست هایی که موافق شرع و عدل بود آن ها را تأیید می کردند و در مواردی که اشخاصی یا سیاست هایی را مضرّ به عدالت یا مذهب می دیدند، به عنوان نائبان امام عصر (علیه السلام)، یا در مقابل آن قرار می گرفتند و یا سکوت استراتژیک می نمودند.
رضاشاه که از این سابقه تاریخی و اقتدار روحانیت خبر داشت، قبل از تحکیم پایه های قدرتش، خود را مطیع و مرید علما نشان می داد و روابط حسنه ای با آنان برقرارکرده بود، اما پس از رسیدن به سلطنت و استقرار حکومتش، رویه خود را تغییر داده و هر روز بیش از پیش در مقابل آنها قرار گرفته، در پی تضعیف و حتی حذف این نهاد برآمد. سبب این تغییر رفتار را به غیر ازسابقه تاریخی که در تقابل علما با حکومت ها و سلاطین، در ذهن رضا شاه وجود داشت، در مقابله علما و نهاد روحانیت با عملکرد و سیاست های رضاشاه در دوران وزارت جنگ، ریاست وزرائی و در نهایت سلطنتش باید جستجو کرد.
یکی از اقدامات پهلوی برای تضعیف نهاد روحانیت، گرفتن ابزارهای قدرتشان بود و از جمله قویترین و مهمترین ابزارهای قدرت روحانیت، جلسات روضه، وعظ و سوگواری امام حسین (علیه السلام) بود. این محافل ومجالس ویژگی هایی داشت که بر اقتدار و نفوذ روحانیون افزوده و در سایه این قدرت و نفوذ، آنان می توانستند به اهدا ف دینی و مذهبی خویش در عرصه های گوناگون دست یابند. این ویژگی ها و خصوصیات عبارتند از:
- این محافل، تریبون روحانیت بود و در هیچ زمان و مکان دیگری به این شکل، مردم از هر صنف و دسته و طبقه ای برای شنیدن نظرات روحانیون و وعاظ در مسائل مختلف، مجتمع نمی شدند و در دسترس قرار نمی گرفتند.
- ایام سوگواری حسینی به واسطه غلبه جنبه شوری و عاطفی آن، در تحریک و تهییج مردم بسیار اثرگذار است.
- جلسات روضه و عزای سید الشهدا (علیه السلام) و مراسم سوگواری حسینی، فرهنگ مبارزه با ظلم و فرهنگ دین مداری و حق طلبی را القا می کند و قطعًا، روحانیون که نبض این مجالس و مراسم را به عهده داشتند در جبهه عدالت، حقیقت و دین قرار می گرفتند و هر شخص و گروه و نهاد که همراه آنان نمی بود، در جبهه مخالف قرار می گرفت.
- این ایام و این مجالس به واسطه روح عاطفی و روح دین مداری و بازگشت به دین و احکام ودستورات و رفتار دینی که بر آن حاکم است، باعث پیوند و نزدیکی عمیق عاطفی و فکری میان مردم و روحانیت می گشت و به طور مسلم هر شخص یا نهادی که بتواند قلب و فکر و در نهایت خود مردم رابه سوی خویش بکشاند، بر اقتدار او در معادلات اجتماعی، فرهنگی وسیاسی افزوده خواهد گشت.
"اهل منبر طایفه بزرگ مهمی شده اند. یک قسم آنها محترم تر از دیگرانند و آن ها کسانی هستند که عنوان ملّائی و واعظی دارند و بعد از آن روضه خوان های باسوادند. بعد از آن با آواز و همین طور تا برسد به درجات پائین تر در هر شهر ... به هر صورت قوه اهل منبر هم قسمت مهم از قوه روحانیت [و] قابل اعتنا است و در هیجان دادن افکار عوام، مدخلیت تمام دارد."(دولت آبادی، 1371: ج 1، ص 55-54)
رضاشاه برای گرفتن این ابزار قدرت بزرگ از دست روحانیون و تضعیف آنان، سه اقدام انجام داد:
1.منع به امر به معروف و نهی از منکر: اولین اقدام برای کاهش اثر مجالس و منابر وعظ و روضه این بود که در سال 1306 توسط کابینه مخبر السلطنه، ابلاغیه ای شدید اللحن علیه سخنانی که به عنوان تبلیغات دینی و امر به معروف و نهی از منکر بر ضد سیاست های حکومتی بیان می گشت صادر شد تا از اثر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این گونه مجالس بکاهند. (بصیرت منش، 1378: ص 120)
2. محدودیت و ممنوعیت در مراسم سوگواری حسینی: با این اقدام، تریبون بزرگی از روحانیون گرفته می شد، پیوند میان مردم و روحانیت سست می گشت، اجتماعاتی که روحانیون می توانستند در جهت اهداف دینی، اجتماعی و سیاسی خویش از آن بهره برند کم رونق و ضعیف می شد، خاطره جبهه حق و باطل، ظلم و عدل و دین مداری و بی دینی که به وسیله این مجالسی در ذهن ها تداعی و روحانیون را در سوی حق وعدل و دینداری قرار می داد، در قلب ها و ذهنها کم رنگ می گشت.
ریچارد کاتم در این خصوص می نویسد:
"رضاشاه دریافته بود که مقدار زیادی از جاذبه معنوی رهبران مذهبی به خاطر آن است که بسیاری از برنامه های سنتی در اختیار آن ها قرار دارد؛ بنابراین سعی خود را به تدریج بر آن گذارد تا از نقش مذهبیون در مراسم بکاهد." (کاتم، 1371: ص 221)
3. تربیت وعاظ حکومتی و تشکیل جلسات وعظ دولتی: هیأت دولت در 19 خرداد 1315، لایحه ای با عنوان "مجالس وعظ و خطابه" برای "تربیت اکابر و روشن ساختن اذهان عموم و هدایت افکار طبقه جوان و دانش آموزان کشور و آشنا ساختن عامه به اوضاع عصر جدید به تصوب رساند. این اساسنامه شامل سه فصل:
- مجالس وعظ وخطابه
- کنفرانسهای عمومی
- تعلیم تاریخ معاصر
در یک جمله با تربیت و اعزام روحانیون وابسته به رژیم، مجالس وعظ و منابر حسینی از دست روحانیون اصیل که مخالف سیاست های پهلوی به خصوص در قضیه کشف حجاب و ممنوعیت مجالس عزاداری بودند خارج و در جهت خواست ها و آمال رضاشاهی قرار می گرفت. از جمله اسنادی که در این مورد وجود دارد، گزارشی است که از سمنان مخابره گشته است:
"آقای افتخار الاسلام طباطبائی متجاوز از یک ماه است در سمنان، در منابر و مجالس که برای جشن ها [جشن های کشف حجاب] منعقد شده بیانات سودمند داشته.... خاصه عاشره عاشورا را هم در مساجد و مجامع عمومی منبر رفته در ضمن ذکر مصائب آل محمد (صلی الله علیه و آله)، حرفهای مؤثر خوبی زده و مراتب شاه پرستی به کمال رسانیده."(جعفری- اسماعیل زاده- فرشچی، 1371: ص 226)
اما سندی مهمتر که به خوبی می تواند این سیاست دولت را افشا نماید، سند ذیل است که در سال 1321 ه.ش از طرف وزارت کشور تنظیم گردیده ودر آن چنین آمده است:
"جناب آقای نخست وزیر. محترمًا به عرض مبارک می رساند، از سال 1315 تا کنون سی و هفت نفر از وعاظ به شرح صورتی که تلوًا تقدیم می گردد، بنا به دستور دولت از طرف شهربانی 16 نفر برای مرکز و 17 برای شهرستان ها به منظور وعظ و ایراد خطابه در مساجد، طبق برنامه وزارت فرهنگ تعیین شده و ماهیانه جهت آن ها در حدود مبلغ 10650 ریال از وزارت فرهنگ حواله می شده .... تا جریانات شهریور 1320، جز عده مزبور سایر وعاظ مجاز به وعظ نبوده ولی از آن به بعد وعاظ دیگر نیز کما فی السابق به امر وعظ و ایراد خطابه و خواندن روضه مشغول شده اند."(آشنا، 1383: ص 201)
بر طبق آنچه بیان شد مشخص می گردد که مجالس روضه و عزاداری حسینی دارای چه ظرفیتی برای مقابله با سیاست های غلط، ظالمانه و ضد دینی حکومت بوده است و هر چند از این ظرفیت به طور کامل و حداکثری در این دوره استفادهنمی شود، اما همین میزان اعتراضات، مخالفت ها و قیام هایی که با تکیه بر این محافل صورت می گیرد، از علل اصلی محدودیت و ممنوعیت مجالس سوگواری حسینی توسط رضاشاه می باشد. به واقع، "اصولًا ساخت قدرت سلطانی و مطلق رضاشاه با قدرت گیری نیروهای اجتماعی و مذهبی و محدودیت ها سنتی در تعارض بود و در واقع مهمترین وجه تمایز این دو ساخت قدرت، در وجود یا نبود محدودیت های سنتی و مذهبی، بر سر راه اعمال قدرت مطلق شاه است. رضا شاه، با رسیدن به سلطنت، در جهت تمرکز قدرت دولتی در انحصار خود و گسترشپایگاه های قدرت حکومتی و شخصی، به تمام حیطه های شخصی و سنتی و مذهبی جامعه، دست اندازی کرد و این عوامل محدود کننده قدرت حکومتی را از سر راه برداشت." (امینی، 1382: ص 236)
4- تقابل مردم با حکومت پهلوی در قالب مجالس عزاداری
در مقابل محدودیت ها و ممنوعیت هایی که دستگاه پهلوی به سبب روحیه استبدادی و غرب زده خویش در محافل و مجالس و شکل های عزاداری ایجاد کرد، مردم و روحانیون با برقراری مجالس سوگواری سیدالشهدا (علیه السلام) به مبارزه اجتماعی و سیاسی تازه ای با حکومت رضاشاهی دست زدند. آنها به دلیل کنترل شدید پلیسی رضا شاه بیشتر به صورت مخفیانه و با جمعیت های اندک و لو در جمع اعضای خانه خودشان به عزاداری پرداختند و بعضی دیگر هم که قدرت بیشتری داشتند به مبارزه با رضاشاه پرداختند. همین گونه مجالس بود که در حفظ سنت مهم عزاداری بسیار مثمر ثمر واقع شد و نگذاشت این سنت از بین برود.
از جمله کسانی که در این مبارزه قدم نهاد، آیت الله حائری مرجع بزرگ شیعی و مؤسس حوزه علمیه قم است. هر چند ممنوعیت کامل تمام اشکال عزاداری به طور رسمی و در سراسر کشور، پس از رحلت ایشان در سال 1315 اتفاق افتاد، اما با توجه به محدودیت هایی که در برخی از مراسم سوگواری در زمان حیات ایشان رخ داد و با توجه به شناختی که از شخصیت و عملکرد رضاشاه به دست آمده بود، ضدیت او با سنت عزاداری محرز بود. به این مسأله این نکته را نیز باید افزود که رضاشاه و سیاستمداران و روشنفکران غرب زده آن دوران، از لحاظ تبلیغی و روانی با تکیه بر روزنامه ها، نشریات و ...، در صدد بودند ذهن جامعه شیعی را برای نابودی کامل این سنت به تدریج آماده سازند و تبلیغات مسموم آنها به گوش آیت الله حایری می رسید. در این فضا، اهتمام آیت الله حائری به برگزاری مراسم سوگواری ائمه اطهار (علیهم السلام) و به طور خاص امام حسین (علیه السلام)، نمی گذاشت که رژیم به موفقیت کامل نایل آید. اینکه منع کامل سوگواری که با منع جلسات روضه تحقق یافت پس از رحلت ایشان انجام شد، خود می تواند دلیلی بر این امر باشد.
آیت الله سید اسماعیل هاشمی از شاگردان آیت الله حائری، درباره اهتمام استاد خویش در حفظ محافل و مراسم سوگواری و عزاداری اینگونه می گوید:
" [آیت الله حائری] تمام شب های دهه عاشورا در مدرسه فیضیه مجلس سوگواری برپا نمود و در روز عاشورا وقتی دسته طلاب از مدرسه فیضیه بیرون آمدند، ایشان در پیشاپیش آنان حرکت کرده و به حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)، برای عرض تسلیت می آمد و اصولًا با جدیت آیت الله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، عزاداری رونقی داشت. ایشان هر شب جمعه مراسم روضه منعقد می نمود. هر روز قبل از درس به طور مختصر ذکر مصیبت از سوی شاگردان آیت الله حائری انجام می گردید... البته تضییقات رضاخان اگرچه موجب تعطیل شدن دسته های عزاداری گشت، ولی [آیت الله حائری] همچنان احیای مجالس سوگواری را در نظر داشت." (هاشمی، 1368: ص 63)
پس از اینکه رضاخان برخی از شیوه های عزاداری را منع کرد، در بعضی از شهرها آشوب ها و مبارزات عملی علنی ای به صورت محدود و پراکنده انجام گرفت. در محرم یکی از این سال ها دریزد "وقتی از طرف دولت دستور رسید که دسته های عزادار مجاز نیستند نخل های بزرگ و آیینه کاری شده حامل پیکر امام حسین (علیه السلام) را همراه خور حرکت دهند، آشوب ها برخاست. بعد که مردم اطلاع یافتند دسته های عزاداری به هیچ وجه نباید تشکیل شود .... آشوب ها شدت یافت. زنان در میدان شهر جمع شدند و به شهربانی حمله کردند و پاسبان ها فقط پس از رسیدن پنجاه سرباز مسلح توانستند از پرتاب سنگ توسط آن ها جلوگیری کنند .... حضور زنان .... از آن جهت بود که می دانستند برخورد پلیس با آن ها ملایمتر است."(هاکس، 1368: ص 64)
یکی از مبارزات نیمه پنهانی مردم متدین ایران، پس از آن بود که رضاشاه با اعلام رسمی کشف حجاب در دی ماه 1314، دستور داده بود که زنان در مراسم روضه بی حجاب وارد شوند. متدینین که چنین امری برایشان غیر قابل پذیرش بود، بعضًا به مکان هایی که در دید حکومت شهرشان نباشد رفته و با خانواده شان در آنجا عزاداری می کردند. از جمله این موارد درشهر قوچان اتفاق افتاده و شهربانی این شهر با پی بردن به آن، گزارشی تهیه نموده است. در این گزارش آمده:
"طبق راپرت پاسبان نمره 35، حاج محمد کریمی تاجر با فامیل خود به قریه ی خیرآباد، 7 فرسنگی ملک متصرفی خود به منظور اینکه چهار نفر عیال های خود را از منزل بیرون نیاورد، در قریه مزبور رفته و روضه خوانی تشکیل داده است. به عنوانی که ملتفت نشود به وسایل مقتضیه مشارالیهم را به شهر دعوت، که در رفع حجاب فامیل او اقدام مقتضی بشود."(سازمان اسناد ملی،1371: ص 159)
پس از سال 1315، که برگزاری هر نوع مراسم عزاداری ممنوع شد، مردم و روحانیون، بیشتر به صورت مخفیانه و پنهانی به انجام مراسم روضه و عزاداری پرداختند. این مراسم در خانه ها، مکان های دورافتاده و حتی گاهی در صحرا و بیابان به پا می گشت. برای آنکه مجالس دور از چشم مأمورین باشد، گاهی پیش از روشن شدن هوا و دمیدن خورشید آنها را برگزار می کردند. اگر مأمورین به کسی مظنون می شدند، دستگیرش می کردند یا با گرفتن رشوه، رهایش می کردند. در روضه های مخفی خانگی، مردم از بیم مأموران گاهی از پشت بام ها به منزل یکدیگر رفت و آمد می کردند و روضه خوان هم برای آنکه به چنگ مأموران گرفتار نشود، با لباس مبدل به خانه ها می رفت و در آنجا لباس خود را می پوشید. (حقانی، 1385: ص 33-34)
مراسمات عزاداری امام حسین(ع) به صورت پنهانی
1.شهر مشهد
"در همان مشهد قرار شد که برنامه روضه خوانی باشد. پدرم مرا هم برد با خودش و گفت قرار است بچه ها داخل کوچه باشند که خبر بدهند؛ اگر مأموری آمد بچه ها راپرت بدهند. آن وقت رفتیم در محمدآباد مشهد، [در] باغ انگوری، مجلس عزاداری برپا شد. در آن روز سه نفر بودند که در مشهد مجالس عزاداری برپا می کردند:
- حاج حسن پاتو که الان فامیلی اش نیک پیما است که نانوا بود.
- حاج علی طلوع اهل یزد.
- حاج حسن دادگر پسرخاله آیت الله آقای مرتضی حایری فرزند آقا شیخ عبدالکریم حائری بود."(مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1388: ج 2، ص 24-25)
2.شهر قم
حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا سید محمدمهدی طباطبایی شیرازی که خود متولد رفسنجان است، از عزاداری در حمام در شهرهای قم و رفسنجان یاد می کند:
"حمامی بود [در رفسنجان] به نام حمام حاج میرزا که هنوز هم آثارش هست. در این حمام مرحوم آقا سید یحیی یزدی، مرحوم آیت الله اشراقی و آقای فلسفی و دیگران را دعوت می کرد و در ماه محرم به اسم اینکه اینجا حمام است، مردم در آنجا جمع می شدند و در را می بستند و در داخل رختکن حمام برنامه روضه خوانی داشتند .... در قم هم دیدیم که در حمامی برنامه روضه خوانی برپا می شد."(مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1388: ج 2، ص 24-25)
در مورد وضعیت عزاداری در تهران در این سال ها نیز حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا محمدباقر دشتبانه امام جماعت مسجدالرسول نازی آباد تهران، اینگونه نقل می کند:
"رضاشاه روضه خوانی را هم منع کرد و طوری بود که وقتی می خواستیم در روضه خوانی ها شرکت کنیم به قرآت و قصبات و دهات دوردست می رفتیم. من خودم بارها مثلًا می خواستم بروم عزاداری شرکت کنم، می رفتیم ده. پاسبان متدینی بود که این روی حساب همان ایمان و عقیده، خودش گاهی می آمد به ما جوان ها کمک می کرد و مواظب بود که آجان نامحرمی نیاید و ما هم یک سینه ای می زدیم ولی با ترس و خوف. خیلی عزاداری امام حسین برای ما مشکل شده بود."(همان: ج 1، ص 130)
یکی دیگر از مبارزات پنهانی علما و مردم، فراهم آوردن امکانات مالی و جنسی به صورتی مخفیانه برای مجالس عزاداری و سوگواری بود، چنانچه آیت الله میرزا صادق آقا که پس از گذراندن دوران تبعیدش در سنندج به قم آمده بود با پول هایی که به دستشان می رسید به روستاهای اطراف قم برای مجالس عزاداری پول چای و قند می فرستاد. (بصیرت منش، 1378: ص 398)
آیت الله میرزا صادق آقا به واسطه ی قیامی که در تبریز علیه قانون متحدالشکل کردن لباس و یا نظام اجباری در سال 1308 به راه انداخته بود، به سنندج تبعید گشته بود.
همان گونه که گفتیم، با اینکه پس از ممنوعیت کامل عزاداری، اکثریت این مجالس به صورت پنهانی و مخفیانه صورت می گرفت، برخی از علما به صورتی آشکار در مقابل این سیاست ایستادند و مراسم علنی عزاداری و سوگواری برگزار می نمودند و به نوعی به مبارزهدینی و سیاسی آشکار با رژیم دست زدند.
آیت الله بافقی عالم بی باک آن دوره که در حادثه مشهور بیرون کردن خانواده بی حجاب رضاشاه از حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، علنًا در مقابل رضاشاه ایستاد و به شهر ری تبعید شد، در سال 1314 پس از چند ماه که از حادثه خونین کشتار مسجد گوهرشادگذشت، برای شهدای این قیام مجلس عزاداری برپا کرد و مردم را علیه حکومت برانگیخت. (همان: ص 268) این مسأله از آن جایی قابل توجه است که رضاشاه در این سال مجالس ترحیم را محدود و هرگونه روضه خوانی و عزاداری ائمه اطهار (علیهم السلام) در آن را ممنوع کرده بود تا سنت عزاداری را در هر نوعی و در هر شکلی ریشه کن سازد.
از دیگر شخصیت هایی که در مبارزه با حکومت پهلوی، مجالس باشکوه عزاداری برپا نمود، آیت الله بلادی بوشهری است. "ایشان با وجود پیری، در روزهای عزاداری به خصوص در ایام عاشورا، شخصًا بر منبر رفته و به ذکر مصیبت می پرداخت. نقل شده که روضه روز عاشورای ایشان چهار ساعت به طول می انجامید و در این مدت به بیان فلسفه نهضت حسینی و رویدادهای عاشورا با زبان فصیح و غالبًا با استفاده از اشعاری که خود سروده بود، می پرداخت. این مجالس در سرتاسر بوشهر زبانزد بود و هزاران نفر در آن شرکت می کردند." (همان: ص 434)
آیت الله محمدعلی شاه آبادی در تهران در جلوی چشمان رضاشاه، چنین شیوه ای را در مبارزه با شاه اتخاذ کرده بود. "ایشان در سال های ممنوعیت عزاداری، در روز تاسوعا یا عاشورا در مسجد بازار به رغم ممانعت مأموران، مراسم زیارت عاشورا برپا کردند." (بنیاد فرهنگی شهید شاه آبادی، 1380: ص 97)
پس از اینکه عزاداری ممنوع شده و مجالس سوگواری به صورت پنهانی و زیرزمینی برپا گشت، برقراری این محافل نیاز به کار هماهنگ شده، تشکیلاتی و منسجم هرچند به صورت محدود داشت. بر همین اساس"پایه و بنیان هیأت ها بنا گذاری شد. منع عزاداری توسط رضاشاه ... باعث ایجاد تشکل های مردمی و دسته جمعی به صورت هیأت های مذهبی گردید تا اینکه در دوران انقلاب اسلامی به اوج خود رسید." (دفتر نشر معارف نهاد رهبری در دانشگاهها، 1381: ص 53)
البته برخی هیأت ها در زمان رضاشاه نیز وجود داشت، اما پس از منع عزاداری و پس از دوران رضاشاه به واسطه همین فعالیت های سازماندهی شده مخفیانه و زیرزمینی، هیأت ها گسترده تر، متشکل تر تقویت گشت. هیآت از نهادهای مهم اجتماعی هستند که کارکردهای مهم اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی داشته و دارند، چنانکه در پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقشی تأثیرگذار داشتند.
5- نقش مجالس عزاداری در مقابله با استعمار
اما فرهنگی که در سوگواری حسینی منتقل می گردد، فرهنگ زیر بار ظلم نرفتن حتی در سخت ترین محاصره ها و بدترین شرایط، فرهنگ آزادی از اسارت های محسوس و نامحسوس فکری، سیاسی و اقتصادی و فرهنگ ایستادگی برای حفظ و اعتلای اسلام و تشیع است و چنین فرهنگی اگر در جان و روح مردم یک سرزمین اسلامی و شیعی القا گردد، جایی برای استعمارگران غربی و مسیحی که در پی سلطه سیاسی، اقتصادی و چپاول منابع و ثروت ها و غالب کردن فرهنگ غیر اسلامی و غیر شیعی و بعضًا ضد اسلامی و ضد شیعی هستند، باقی نمی گذارد.
حسین فردوست در این باره معتقد است، اردشیرجی که یکی از رجال انگلوفیل در تاریخ معاصر ایران بود، نقش زیادی در هدایت نگرش و اجرای اهداف ضد مذهبی در افکار رضاخان داشت. نقش تلقینات و تفکرات اردشیر جی در اداره حکومت و اجرای سیاست های ضد مذهبی رضاخان بسیار زیاد بود. (فردوست، 1369: ج 2، ص 133)
مقابله با عزاداری و سوگواری سید الشهدا (علیه السلام) تا آن حد برای انگلیس مهم و برای منافع استعماریش خطرساز بود که یکی از نیروهای سیاسی آنان در مشهد این مسأله را از اهداف کودتای 1299 می داند. حسن اعظام قدسی از رجال این دوره نقل می کند که: یکی از دوستان من که در دوره چهارم به نمایندگی مجلس شورای ملی از خراسان انتخاب شده بود، در مشهد با کنسول انگلیس ملاقاتی داشته، از او در خصوص کودتای 1299 و اهداف این کودتا می پرسد. کنسول در این باره هفت هدف را بر می شمارد و در خصوص ششمین هدف می گوید: "برهم زدن بساط عزاداری که خود بزرگترین وسیله برای خنثی نمودن سیاست استعماری دولت بریتانیا است." (اعظام قدسی، 1379: ج 2، ص 15-16)
البته همفر قبلًا چنین توصیه ای را به سیاستمدران کشورش نموده بود:
"مراکز عزاداری حسینی (علیه السلام) یا تکایا باید نابود شوند و به ویرانه هایی مبدل گردند. علت این کار البته باید مبارزه با گمراهی مسلمین و نابودی بدبختی های دینی قلمداد شود. باید با تمام وسائل بکوشیم تا مردم از رفتن به تکایا و عزاداری برای حسین (علیه السلام) خودداری کنند. تدریجًا اینگونه کارها متروک گردد. برای این منظور باید شرایط و ضوابط تأسیس تکایا و گزینش وعاظ و روضه خوان ها را دشوار ساخت." (همفر، 1362: ص 86)
مطالب بیان شده به وضوح ترس استعمار انگلیس را از محافل سوگواری حسینی به اثبات می رساند. از موارد دیگری که به روشنی نشان می دهد مقابله با عزاداری ها توصیه و خواست انگلیس ها بوده، اعتراف خود رضاشاه است. این مطلب را حجت الاسلام و المسلمین محمد شریف رازی از قول آقای هرندی از افسران دوران رضاشاه نقل می کند. آقای رازی در دوران حکومت مصدق به واسطه حمایت از آیت الله کاشانی به کرمان تبعید و زندانی می شود ولی به واسطه آقای هرندی که از رفقای ایشان بوده و در کرمان نفوذ داشته آزاد می گردد. حجت الاسلام و المسلمین محمد شریف رازی در مصاحبه ای می گوید:"(آقای هرندی) مرا به خانه اش برد و گفت این اطاق را که می بینی، اینجا که شما نشسته اید رضاخان نشسته بود، موقع تبعیدش به موریس. گفت او (رضاخان) شروع کرد به درد و دل کردن و گفت من آنقدر به این انگلیسی های نمک به حرام و نمک نشناس و حرامزاده خدمت کردم. نفت را به آن ها دادم و به دستور آن ها در مساجد را بستم. جلوی عزاداری ها را گرفتم. جلوی تعظیمات مذهبی را، تشیع جنازه و غیره ذلک ... عمامه را برداشتم؛ چادر را ازسر زنها برداشتم و چه کردم و چه کردم. این مزد من است که مرا به یک جای نامعلوم می فرستند." (مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1388: ج 1، ص 95)
6- نقش ممنوعیت عزاداری در از دست رفتن پشتوانه مردمی حکومت رضاشاه
"روی کار آمدن شاه جدید [محمدرضا پهلوی]، همراه با از هم گسیختگی هایی که در نتیجه جنگ جهانی دوم و مداخله قدرتهای رقیب بریتانیا، ایالات متحده و اتحاد شوری در ایران پدید آمده بود، موجب از سرگیری فعالیت های سیاسی تحت شرایط آزادی نسبی شد. علما سریعًا برای بررسی امکانات تازه قدم به پیش گذاشته و خواستار لغو ممنوعیت برگزاری مراسم محرم و رفع ممنوعیت پوشش اسلامی برای زنان شدند. محمدرضاشاه که هنوز جای خود را محکم نکرده بوده، تسلیم این تقاضاها شد."(کمبریج، 1371: ص 289)
سیاست منع عزاداری و مبارزه با سوگواری حسینی توسط رضاشاه همانگونه که بیان گشت، آثار و نتایج اجتماعی و سیاسی مختلفی داشت که از جمله مهمترین آن ها نارضایتی هر چه بیشتر مردم از حکومت رضاشاه بود که در نهایت به سقوط زود هنگام او انجامید.
مذهب و شعائر مذهبی و به طور خیلی خاص عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام) در ذهن و جان مردن شیعه ایران، جایگاهی عمیق داشته و دارد. از این رو سیاستمداران و حاکمانی که با تشیع و فرهمگ حسینی به مخالفت برخیزند، نمی توانند از همراهمی مردم برای افزایش اقتدار خویش و برای لحظات حساس و بحرانی خطر بهره برند. رضاشاه نیز به واسطه سیاست های غیر مذهبیش، به بهانه رسیدن به دروازه های پیشرفت و تمدن در نهایت با "احساسات خصمانه مردم نسبت به نوگرایی" خود روبرو شد. (پیتر آوری، 1332: ص 64-63)
پهلوی به واسطه بی اطلاعی خویش و به واسطه تبلیغات و مشاوره های اطرافیان غرب زده و اربابان انگلیسی اش، از قدرت مذهب و فرهنگ حسینی، برای همراه کردن مردم با خود غافل شد و همین مسأله پایگاه مردمی او را از دست داد و موجب سقوط ناگهانی او گشت.
نعمت الله قاضی در کتاب خویش که علل سقوط رضاشاه در آن بررسی گردیده، می نویسد:
رضاشاه "چون درباره قدرت مذهب گرفتار برداشت های ذهنی خویش بود و به اصالت و نفوذ مذهب در میان مردم اعتقاد نداشت، نمی توانست این نکته را دریابد که سازمان های مذهبی، بی وقفه ولی در پنهان و دور از چشم معاندان در کار به سربازگیری فعالیتی مستمر و همیشگی دارند و سربازهای خود را به صورت "آخوندهای روستانشین" به گوشه و کنار کشور گسیل می دارند.
آخوندهای ده نشین، از همان گام نخستین به هر روستا که مسکن می گزیدند، تبلیغات بر ضد رضاشاه را آغاز می کردند و در نهان کوشش می کردند که میان مردم، به ویژه روستانشینان، با حکومت و شخص رضاشاه سدی به وجود آورند که هرگز از میانه برداشته نشود... نتیجه این شد که در کوتاه مدتی، رضاشاه پایگاه ملی و مردمی خود را از دست بداد و برای قاطبه مردم ایران، به اختصاص روستانشیان به صورت «شمر» و «یزید» درآمد و هرگونه راه دوستی و پیوند الفت میان شاه و ملت، مسدود گردید.
رضاشاه... وقتی به خود آمد که دو همسایه شمالی و جنوبی از دو سوی به خاک میهن تجاوز کرده بودند ... آن روز رضاشاه از خواب گران بیست ساله بیدار شد و برای اولین و آخرین بار به این واقعیت رسید که اگر پایگاه مردمی داشت و اگر مردم ایران به پشتیبانی او به پای می خاستند و بر ضد دشمنان وطن خود شورش و هیاهو می کردند و خواستار بقای سلطنت وی می گردند، هرگز اشغال کنندگان ایران نمی توانستند شاه را به جلای وطن و ترک ایران ناچار گردانند." (قاضی، 1372: ص 37)
سخن آخر
در این مقاله که به بررسی و تبیین عزاداری ایرانیان در یکی از دوره های حساس تاریخ معاصر ایران یعنی دوران پهلوی اول پرداخته شده، کارکردهای گوناگون سیاسی و اجتماعی که بر این سنّت بالنده شیعی مترتّب بوده، بررسی گردیده است که در یک جمع بندی می توان آن ها را چنین برشمرد:
1- محافل سوگواری حسینی به واسطه ظرفیت فراوان آموزشی، تبلیغی و عاطفی، محل مناسبی برای گسترش فرهنگ شیعی بوده است و برخی از علمای بزرگ شیعه در طول تاریخ تشیع، از این مراسم برای حفظ موقعیت دینی و سیاسی خود سود جسته اند. بررسی ما نشان می دهد که رضاشاه با آگاهی از این ظرفیت، آن هم پس از آنکه مجالس سوگواری حسینی علی رغم سال های ابتدای بعد از مشروطه دوباره رونقی یافته بود، برای کسب مشروعیت دینی در مراسم عزاداری محرم شرکت می کرد ودر سال های پس از کودتا، خود فردی دلباخته مذهب تشیع و شیدای ائمه اطهار (علیهم السلام) و به طور خاص امام حسین (علیه السلام) جلوه داد. او از همین طریق برای ترقی در منصب سیاسی و در نهایت سلطنت بر کشوری شیعی و برای کسب مشروعیت خود استفاده نمود تا جایی که برخی عالمان و مراجع بزرگ شیعه، پادشاهی رضاشاه پهلوی را به فال نیک گرفتند و پیام های تبریک برای او ارسال کردند.
اما رضاشاه پس از سلطنت و تحکیم پایه های قدرتش با اقدامات و سیاست های ضد مذهبی و از جمله با هجمه به عزاداری سید الشهدا (علیه السلام) و محدودیت و ممنوعیت آن، چهره حقیقی خویش را نشان داد و این حقیقت روشن گشت که رضاشاه قبل از سلطنت تنها به دیدی ابزاری به مذهب و محافل سوگواری حسینی می نگریسته تا مردم و علما را بفریبد و جای پای خویش را محکم سازد.
2- مجالس و مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام) به واسطه ماهیت ظلم ستیزی نهضت آن حضرت محل مناسبی برای تبیین اهداف امام حسین (علیه السلام) بوده است. به همین سبب در طول تاریخ، روحانیت شیعه از این مراسم برای مبارزه خود علیه سیاست های ستمگرانه و ضددینی حکام استفاده نمایند. در عصر رضاشاه نیز روحانیت، از محافل و مراسم سوگواری حسینی برای مخالفت خود با سیاست های ضد دینی و ظالمانه او سود می برد. روحانیت شیعی ایران به عنوان طلایه داران این مبارزه از این محافل در جهت پیوند عمیق عاطفی و فکری میان خویش و مردم، تقویت اقتدار خویش و هدایت جامعه شیعی ایران، در مسیر این تقابل و مبارزه بهره می بردند. طبق اسناد، شواهد و مدارکی که در این پژوهش ارایه شد، این تقابل در جریان سیاست ها و اقداماتی مانند خلع لباس روحانیون، متحدالشکل کردن لباس مردان، کشف حجاب و قیام هایی مانند قیام مسجد گوهرشاد، قیام جاج آقا نورالله اصفهانی و ... آشکار می گردد. این مجالس در این میان نقشی آگاهی دهنده، انتقادگر، حرکت آفرین و تهییج کننده داشتند. البته آنچنان که بررسی گشت، در این دوره تاریخی به طوری شایسته و کامل از ظرفیت محافل عزاداری حسینی در جهت این مبارزات استفاده نمی گشت امّا همین اندازه نیز چنان برای حکومت پهلوی خطرساز گشته بود که سرانجام او را وادار به هجمه به عزاداری حسینی و محدودیت و ممنوعیت این مراسم کرد.
یکی از مبارزات مهم جامعه شیعی ایران در این مسیر نیز، در مقابله با همین سیاست ضد مذهبی رضاشاه اتفاق افتاد. در این مبارزه مردم و روحانیت شیعی با برگزاری مخفیانه و گه گاه علنی محافل سوگواری حسینی به نوعی در مقابل حکومت پهلوی می ایستادند.
3- تقابل سیاسی و اجتماعی روحانیت و مردم ایران با اقدامات ضد دینی رضاشاه و از جمله هجمه او به سّت عزاداری حسینی، رزیم پهلوی اول را در ردیف یزید و یزیدیان و مخالفان مکتب حسینی قرار داد و مشروعیت آن را زیر سؤال برد. همین مسأله موجب گردید تا رضاشاه از پشتوانه قوی روحانیت و مردم شیعی و حمایت آنان محروم شده و به سرعت با حمله متفقین سقوط نماید و با رهایی از قید حکومت مستبد او، مجالس سوگواری حسینی باشکوه تر از پیش برگزار گردد.
4- یکی از کارکردهای مهم سنّت عزاداری حسینی و محافل و مجالس سوگواری سیدالشهدا (علیه السلام) در این دره تاریخی تقابل و مبارزه با استعمار بود که در جنبه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بروز می یافت. استعمار انگلیس که در این دوره خود را در ایران بلا منازع می دید و حکومتی مستبد و وابسته به خویش روی کار آورده بود، برای چپاول وسیع اقتصادی و تداوم سلطه سیاسی خویش، بقای خود را در نفوذ فرهنگ غربی در پوشش تجدّد و تمدن و مدرنیسم می دید. در این میان، محافل سوگواری امام حسین (علیه السلام) که با ترویج مکتب حسینی ضامن حفظ اسلام و مذهب تشیع بود، مانعی قوی برای اهداف رضاشاه محسوب می گشت زیرا چنین مکتب و مذهبی سلطه غیر مسلمانان بر مسلمانان و شیعیان و سیطره فرهنگ غربی بر فرهنگ اسلامی و شیعی و همچنین هجمه به اصول و فروع مذهب را نمی پذیرفت و به شدت در مقابل آن می ایستاد. به واقع به واسطه همین محافل و گسترش فرهنگ ناب حسینی و شیعی، اگر از تمام ظرفیت آن بهره گرفته می شد، استعمار نمی توانست با اشاعه عناصر ضد اسلامی فرهنگ غربی و سیاست های استعماری، راه را برای چپاول بیشتر منابع سرشار اقتصادی ایران هموار نماید.
پینوشتها:
- آشنا، حسام الدین (1383): از سیاست تا فرهنگ، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول.
- آوری، پیتر (1332): تاریخ معاصر ایران، جلد 2، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، صدری.
- اعظام قدسی، حسن (1379): خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، جلد 2، تهران، انتشارات کارنگ.
- امینی، داوود (1382): چالشهای روحانیت و رژیم رضاشاه، تهران، نشر سپاس، چاپ اول.
- بدلا، حسین (بی تا): هفتاد سال خاطره از آیت الله بدلا، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- بصیرت منش، حمید (1378): علما و رژیم رضاشاه، تهران، نشر عروج، چاپ دوم.
- بنیاد فرهنگی شهید شاه آبادی (1380): عارف کامل، تهران، معاونت پژوهشی بنیاد فرهنگی شهید شاه آبادی.
- جعفری، مرتضی-اسماعیل زاده، صغری- فرشچی، معصومه (1371): واقعه کشف حجاب، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، چاپ اول.
- حقانی، موسی (1385): "عزاداری امام حسین (علیه السلام) در دوره پهلوی اول"، فصلنامه 15 خرداد، سال سوم، شماره 10.
- دلدم، اسکندر (1370): زندگی پرماجرای رضاشاه، تهران، نشر گلفام.
- دولت آبادی، یحیی (1371): حیات یحیی، جلد 1 و 4، تهران، انتشارات عطار.
- سازمان اسناد ملی ایران (1371): خشونت و فرهنگ، اسناد محرمانه کشف حجاب، تهران، سازمان اسناد ملی ایران.
- عین السلطنه، قهرمان میرزا (1374): روزنامه خاطرات عین السلطنه، جلد 8، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر.
- فردوست، حسین (1369): ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، اطلاعات.
- فلسفی، محمدتقی (1376): خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، به کوشش حمید روحانی و علی دوانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- قاسم پور، داوود (1386): قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- قاضی، نعمت الله (1372): علل سقوط رضاشاه، نشر آثار، چاپ اول.
- کاتم، ریچارد (1371): ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، تهران، گفتار.
- کازاما، آکی یو (1380): سفرنامه کازاما، ترجمه هاشم رجب زاده، انجمن آثار مفاخر فرهنگی، چاپ اول.
- کمبریج (1371): سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو.
- مجله حوزه (مهر و آبان 1368): شماره 34، مصاحبه با سید اسماعیل هاشمی.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1378): تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، چاپ اول.
- مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره پنجم و ششم.
- مکی، حسین (1363): تاریخ بیست ساله ایران، ج 1 و 2، تهران، نشر ناشر.
- منظورالاجداد، سید محمد حسین (1380): "بزرگداشت حماسه حسینی در تهران عصر ناصری"، قم، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 1.
- منظورالاجداد، سید محمد حسین (1380): سیاست و لباس، تهران، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، چاپ اول.
- مؤسسه فرهنگی قدر ولایت (1388): حکایت کشف حجاب، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ چهارم.
- نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها (1381): انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخ دادن آن، دفتر نشر معارف نهاد رهبری در دانشگاهها، چاپ بیست و سوم.
- واحد، سینا (1361): قیام گوهرشاد، وزارت ارشاد اسلامی.
- هاکس، مریت (1368): ایران: افسانه و واقعیت، ترجمه محمد حسین نظری نژاد و محمد تقی اکبری، مشهد، آستان قدس رضوی.
- همفر (1362): خاطرات مستر همفر، ترجمه محسن مؤیدی، تهران، امیرکبیر.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}